جدول جو
جدول جو

معنی ذات الید - جستجوی لغت در جدول جو

ذات الید
مال، ثروت، دارایی
تصویری از ذات الید
تصویر ذات الید
فرهنگ فارسی عمید
ذات الید
(تُلْ یَ)
ملک ید. مال. مملوک. ثروت. حریشه. دارائی: از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگان راضی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 74). شکا یوماً الی ابی هارون خلیفه محمد بن یزداد، الوحده و الغربه و قله ذات الید. (معجم البلدان چ مارگلیوث ج 2 ص 28 س 12) ، قدرت. توان. توانائی
لغت نامه دهخدا
ذات الید
دارایی خواسته دارایی خواسته. یا قلت ذات الید. تنگ دستی تهی دستی: شاید بود که از طول العهد غیبت من خبر وفات داده باشند و قاضی وقت بقلت ذات الید و علت اعسار نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذات الصدر
تصویر ذات الصدر
درد سینه، ورم پردۀ سینه، التهاب و ورم در حجاب حاجز، اندیشه و راز درون، رازدار، دانای اسرار
بیماری ذات الصدر داشتن: کنایه از حریص بودن به نشستن در بالای مجلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
درد و ورم و چرکی که بر اثر سرماخوردگی شدید و آنفولانزا در ریه پیدا می شود، ورم شش، سینه پهلو، پنومونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذات البین
تصویر ذات البین
میان دو تن یا دو گروه، آنچه میان دو یا چند تن باشد از خوبی یا بدی، دوجانبه، دوجانبی، مشترک میان دو تن یا دو گروه، حالت و حقیقت رابطۀ دو تن یا دو دسته
فرهنگ فارسی عمید
(تُرْ ر ی)
گیاهی است ماننده بقیصوم
لغت نامه دهخدا
(تُلْعِ)
نام موضعی است. تغلبی گوید:
سألت عنهم و قد سدت اباعرهم
من ابین رحبه ذات العیص فالعدن.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ قِن ن)
اکمه ای باشد بر کوهی از کوههای اجاء. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عَ)
سلفینون. صریمهالجدی. عنبیه. فلومانن
علت چشم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عَ)
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در ذیل عنوان و من واسط الی ثعلبیه گوید: از واسط تا شعشعه سی میل از او تا عیص سی و دو میل، از او تا ذات العین بیست و شش میل از او تا شابیه بیست و شش میل از او تااخادید سی میل... (نزهه القلوب چ بریل لیدن 1331)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ عُش ش)
گویند منزلی است بطریق مکه میان صنعا و مکه به أسفل طریق تهامه
لغت نامه دهخدا
(تُلْ مَ)
سورتی از قرآن که به الف لام میم راء آغاز می شود
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ مَ)
موضعی است و گویند آبی است در شاکلهالحمی از ضریه و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را یوم ذی طلوح نامند بشار گوید:
یا طلل الحی ّ بذات الصمد
باﷲ خبر کیف کنت بعدی.
و رجوع به الموشح ص 366 شود
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ)
زمینی که روئیدن گیاه و تفجیر آب و جز آن آن را شکافته باشد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ)
ورم حادث در حجاب قاسم صدر. یا گرد آمدن ریم در فضای سینه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورمی است در پردۀ سینه یا گرد آمدن ریم است در فضای سینه. (منتهی الارب). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است که حادث میشود در پرده ای که سینه رادو نیمه کند. و در طرفی که بر جانب شکم واقع شده باشد پس اگر در جانبی که بر پشت سر واقع شده باشد عارض شود آن را ذات العرض گویند. و داود ضریر انطاکی در تذکره در ذیل کلمه شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود، سرّ مرد. راز. و صاحب غیاث از لطائف نقل کند که ذات الصدر به معنی خداوند سینه یعنی دانای اسرار دل است و مراد از این اولیاء باشد. - انتهی:
سدّه و دیدان و استسقاء و سل
کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل.
مولوی.
- ناخوشی ذات الصدر داشتن، به مزاح، حریص بنشستن صدر مجلس بودن است چنانکه عادت سوء بعض ارباب عمائم است
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شی)
صاحب المرصع گوید: موضعالحزن من دیار بنی تمیم. و در منتهی الارب آید: موضعی است در دیار بنی یربوع که در آن گیاه شیح بسیار روید
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شَرر)
موضعی است. امروءالقیس گوید:
فلم تترک بذات الشر ظبیاً
و لم تترک بحبلها (؟) حمارا.
(المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُسْ سَ)
رحبه ای است از رحاب اضم به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تُرْری یَ)
درد شش. (مهذب الاسماء). آماس شش. التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: ورمی است حارّ در ریه - انتهی. و صاحب ذخیره گوید: ذات الریه، آماس شش را گویند.
و داود انطاکی گوید: ورم الرئه و تسمی ذات الرئه و هو ورم جرمها خاصهً و اسبابه احدالأخلاط و البخارات من الأعلی ان تقدم صداع او ذبحه و الاّ فمن غیره. و علاماته، الوجع و ضیق النفس و العطش والحمی والنفث الکثیر، ان کانت المادّه رطبهً و خفهالحمی والناخس ان کانت بارده و الاّ العکس. و اما حمرهالوجنه و السعال و الانتصاب فواجب فی الکل - انتهی. و آن بیماری باشد که جرم ریه ملتهب گردد و از میکربی خاص تولد کندو علاج نزدیک به برءالساعۀ آن پنی سیلین است که بنوی خداوند رحمان با کشف آن بر بندگان خود رحمت فرمود، ذات الریۀ حادّ یا سواره، نوعی از ذات الریه است شدیدتر و سریعالاّثارتر از ذات الریۀ عادی، ذات الریه الجنبی یا ذات الریه و الجنب، تورم و التهاب حجاب مستطبتن و ریه، ذات الریۀ قطعی. که ورم و التهاب در قطعات باشد
لغت نامه دهخدا
(تُلْ کَ بِ)
آماس جگر. ورم کبد. نزد پزشکان ورمی است که در کبد عارض شود از مواد گرم یا سرد که به کبد ریزد و متورم سازد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: آماس جگر را ذات الکبد گویند. و نیز در موضعی دیگر از همان کتاب آرد: و بسیار باشد که اندر جگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده میشود و درد آن بحجاب بازمیدهد و نفس تنگ می شود و بیمار و طبیب هر دو پندارند که ذات الجنب است از بهر آنکه همچنانکه اندر ذات الجنب، تب و سرفه و تنگی نفس باشد و آن ذات الجنب نباشد بلکه ذات الکبد است. (نقل به اختصاراز ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تُ اِ)
چتری. تاجدار. ذواکلیل (گیاه)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ وَ دَ)
سفینۀ نوح. کشتی نوح، اوثان. بتها. یا بتی بعینه، کعبه. خانه کعبه، از اینرو که بر پرده های وی ودعه یعنی مورچه ها (مهره های بحری) می آویختند
لغت نامه دهخدا
(تُ لَ)
ماری خرافی که به آدمی حمله آرد
لغت نامه دهخدا
(تَ تَلْ / تُلْ یَ)
آنچه را که مالک باشند و هم کنایه از زیردستان. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
سودا داد و ستد، میانجی، جاور (حال) جاتک میانه دوکس یا جماعت دو جانبه: (باب بیستم - در اصلاح ذات البین و صله رحم)
فرهنگ لغت هوشیار
التهاب و آماس در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس، درد و ورم که بر اثر سرماخوردگی در ریه پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الشی
تصویر ذات الشی
پشین: روان (نفس) گوهر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
بالاخص التهاب و روم حادث در حجاب حاجز (پرده قاسم صدر و بطن) را گویند. از لحاظ آسیب ضایعات حجاب حاجز نسبت به اعضا مجاورش کمترند ولی بطور کلی ضایعات این پرده بسیار وخسم میباشد، آنژین سینه: (سده و دیدان و استسقا و سل کسر و ذات الصدر ولدغ و درد دل) (مثنوی) توضیح بیت مذکور در مثنوی نیکلسن نیامده. یا ناخوشی ذات الصدر داشتن، حریص بودن به نشستن درصد مجلس چنان که عادت بعض ارباب عمایم است (به مزاح گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات العین
تصویر ذات العین
چشمدرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الکبد
تصویر ذات الکبد
آماس جگر از بیماریها ورم کبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الودع
تصویر ذات الودع
کشتی نوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الحد
تصویر ذات الحد
مرز یله مرز ابیجاک (قدر مطلق) زبانزد انگارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات البین
تصویر ذات البین
((~. بَ))
آنچه میان دو کسی باشد از خوبی و بدی، شادی و اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
((تُ رّ یِ))
عفونت و التهاب در نسج ریه خصوصاً به وسیله میکربی به نام پنوموکوک
فرهنگ فارسی معین